هنر و سرگرمیادبیات

"داستان Khatyn": خلاصه. داستان آلس آدامویچ برای جلوگیری از پارتیزان بلاروس

این کتاب آلس آدامویچ "داستان Khatyn" در سال 1973 ساخته شده است. او به طور گسترده ای نه تنها در اتحاد جماهیر شوروی، بلکه در اروپا شناخته شده است. این داستان در مورد جنگ هرگز به حافظه از معاصران خود خواب خواهد شد. این کار بر اساس داستان های مستند و شاهدان عینی ساخته شده است. جنایات بی سابقه ای از نازی ها، که هزاران نفر از روستاها همراه با مردم به آتش کشیده شد، آن را همه در جزئیات آدامویچ است. "داستان Khatyn" می گوید از شجاعت مردم شوروی در مبارزه در برابر مهاجمان و خائن آلمان به سرزمین مادری در بلاروس. این فیلم سینمایی کتاب فیلم برداری شده بود "بیایید و ببینید".

"داستان Khatyn". خلاصه

آیا جنگ بزرگ میهنی. فاشیستها در حال مبارزه با ظلم و ستم. هنوز مبارزه شدید متوقف نمی شود. در جنگل پنهان شده چریک که سربازان کمک کند.

داستان به عنوان یک پیرمرد، کور از آسیب دیدگی، پارتیزان سابق بلاروس، و در حال حاضر یک استاد دانشگاه، فلیر پتروویچ و همسرش Glasha پسر سرگئی و برادر سواری در پرده برداری از بنای تاریخی به پارتیزان افتاده آغاز می شود. در طول راه او به خاطر اتفاقاتی که از 30 سال پیش رخ داد. در میان آنها رفتن و فرمانده خود Kosach ...

استعداد

"داستان Khatyn" در مورد چگونگی شخصیت، هفده ساله فلیر، با مادر و دو خواهر دوقلو در یک روستا زندگی می کردند. پدر او زندانی هنوز هم به فنلاندی گرفته شده است، و پس از آن بدون هیچ ردی ناپدید شد. پسر مدت ها می خواستم برای تبدیل شدن به حزبی و می خواست آن را به فرمانده Kosachev عنوان آن شنیده می شد که او در واحد تشکیل شده است برخی از افسران پرسنل، مسلح مانند سربازان چترباز حال، و کسی که بدون ترس می تواند به مبارزه. فلیر به سرعت رو یک سلاح، و او Fedka خود گور سرباز حفر شده است. سپس تعداد زیادی از این قبرها در جنگل از Polesie وجود دارد، به عنوان از 41 سال مبارزه در خارج وجود دارد به طور مداوم رخ می دهد.

Fedka نیز به جلو پرسید، اما پدر او به او اجازه نمی دهد. یک استعداد با مادر آغاز شد. او به خانه رفت و اعتراف کرد که او را به چریک می رود. خواهر هفت ساله جالب در برادر و مادرش نگاه کرد برای واکنش، که بسیار قوی بود و حتی می تواند ترک کمربند در انتظار بودند. با این حال، در این زمان اشک به چشمان او آمد. به زودی، آنها وداع گفتند.

چریک

چریک فلیر بلافاصله شروع به یادگیری نظم و انضباط از یک سرگرد ارتش، اما بدون داستان و جوک سربازان است. در گرامافون در واحد به طور مداوم بازی تنها یک آهنگ، "پرتاب عصبانی، ماشا،" و هنگامی که آن همه خوب بود، و هنگامی که به مرده آورده و زخمی، و هنگامی که چریک وارد مرطوب و خسته.

فرمانده چریک Kosach آنها احترام گذاشته شود، اگر می گویند نیست، ترس است. او یک فرد باطل، سخت و مختصر و مفید، اما بسیار شجاع و مصمم بود. این لطف او را در تیم ملی نظم و انضباط خیلی جدی و سختگیرانه بود. دادخواستها از میدان جنگ اجرا نشد، چون می دانستند که Kosach سرنوشت خود تصمیم بگیرند. و آن را غیر ممکن می گویند آن را خوب یا بد بود، اما او تا به حال گله کردن، به جنگ، و او می دانست که چگونه به فرمان.

Kosach رابطه با یک حزبی Glasha جوان مرتبط است. او یک بار با مادرش زندگی میکرد و پدرش در جایی با یکی دیگر از خانواده در اورال زندگی می کردند و از آنجا نفقه او فرستاده بود. 43 تابستان، زمانی که آلمانی ها شروع به بمباران روستاها، اجازه مادر Glasha به چریک رفت. او به معنای واقعی کلمه التماس Kosach او را به حزب. این فرد باطل او در عشق سقوط کرد در اسرع وقت آن پس از آن به نظر می رسید. اما در واقع، او نمی دانست چگونه او را به آن اعمال می شود و فکر می کند در مورد رابطه خود.

جدا ایستاده است هنوز، پس از دوره "محاصره" بود به طور مداوم تغییر دررفتگی. آلمان zvereli و به معنای واقعی کلمه بر روی پاشنه خود راه می رفت.

Glasha

"داستان Khatyn" و سپس ادامه داستان خود را. فلیر همواره از نزدیک دنبال Kosachev به عنوان او بسیار برای آن احترام بود، و Glasha بعدی به فرمانده بود، و زیرا در اغلب موارد به سقوط میدان از نظر استعداد.

هنگامی که فلیر رفت و در فندق خود را نگاه کنید و اسب گورینگ در بیشه نسبتا عمیق رفت، زمانی که او کسی گریه شنیده و Glasha که به طور ناگهانی اعتراف کرد که او باردار است دیدم. فلیر شروع به او اطمینان، آنها حتی در مکالمات خود را تشویق. سپس آنها به ترکیب بازگشته است. و روز بعد آن را توهین آمیز بود. فلیر زخمی شد و پوسته شوکه شده، او تا به حال برای یک مدت طولانی درمان می شود، آن را تقریبا ناشنوا است.

به نحوی او را یک بار در خواب در نزدیکی بلوط سقوط کرد. باز کردن چشم خود، او را دیدم که Glasha صورت خود را می بیند. در چشم او، او متوجه شد که به احتمال زیاد آنها Kosach در حال حاضر تقسیم می شود. اما ناگهان تیراندازی و انفجار معادن شنیده می شود. آنها شروع به فرار بی هدف، و پس از مدتی متوجه شد که جدا شدن آنها نمی خواهد شکست، دلیل آن را در است "محاصره است." در حال حاضر آنها به حال خود را نجات دهد. طولانی و سخت آنها تا به حال به سرگردان و اجرا توسط آلمانی ها.

شنهای سفید

فلیر پس از آن تصمیم به رفتن به خود در روستا، اما می دانست این بود که در حال حاضر وجود دارد، آلمانی ها، اما شاید ساکنان فرار به "جزیره" از تالاب ها، به عنوان 41 و 42 بود. بعد از مدتی آنها را بر فرار از روستای مردم وحشت زده به مرگ شد. این بمب گذاری در همه جا شنیده می شد، هواپیماهای آلمانی با عصبانیت تمام زندگی روی زمین را بمباران کردند. فلیر و Glasha در رفت و نزدیک به کمین بود، اما آنها موفق به فرار. و در نهایت به روستای مادری خود فلوری شنهای سفید آمد، اما روستا عملا هیچ چیز جز زمین سوخته و کوره سوخته به عنوان بناهای تاریخی است.

بعد از مدتی آنها یک غریبه که آنها را از طریق باتلاق به جزیره رهبری دیدار کرد. وجود دارد که آنها زنان، کودکان و چند پارتیزان دیدم. پیدا کردن نیست آنها را در میان بستگان خود، فلیر مانند یک جانور بزنم. پس از آن، او آموخته است که همه ساکنان روستای خود در یک انبار زنده زنده سوزانده شد. از این استرس بالا او نمی تواند بهبود می یابند.

او به زودی شروع به شنیدن دوباره. او و سه تن از چریک های دیگر برای مقررات به حداقل برخی از ذخایر غذایی، زیرا علاوه بر سیب زمینی و ترشک خرگوش هیچ چیز دیگری در انسان وجود دارد ارسال می شود.

Glasha ایستاده با استپان-شعبده باز "فرمانده" لنینگراد، می روم او را پس از زخمی به نگاه. زنان دعا کرد: "اگرچه ما rodnenky را ترک کنید، در اینجا و زخمی خود را!". "ما در حال پرداخت نفقه نیست!" - او اعتراض کردند و به شوخی چریک بلاروس مرزی.

کمین

آنها شروع به به لانه بسیار از سفارش آلمان انتخاب شود را به تصرف حداقل برخی از چرخ دستی با مواد غذایی است. هوا احساس چیزی وحشتناک و جبران ناپذیر است. چریک محافظت و "لنینگراد" به زودی دستگیر خواهد شد. فلیر و خارج از کشور باقی مانده است، که هرگز برای یک لحظه فراموش می کنند که "جزیره" در انتظار آنها. بچه یکی، به نظر می رسد یک روستای آرام، آنها تضعیف پشت. و آنها فوق العاده موفق به دریافت گاو است. و در حال حاضر آنها در عجله در "جزیره" است. اما پس از مدتی گلوله ولگرد آلمان کشته اولین حزبی از حد، و سپس گاو خانواده.

فلیر به حال برای رفتن به روستا. اما قبل از او می تواند فرار، او دوباره به آلمانیها که در این زمینه به زنجیر کشید و نزدیک روستای شد اجرا می شود. دیدن آنها، مردم فرار در همه جهات در همه جهات. آنچه او را دیدم فلیر پس از آن، آن است که به سادگی غیر ممکن به عبارت توصیف. آن را مانند بسیاری از روستاییان، برای اولین بار دستگیر و پس از آن در یک انبار زندانی و آتش به آن اول شد یک سقف کاهگلی، هر چیز دیگری و پس از آن که مرگ انسان دردناک و آهسته بود. مردم در ترس و درد صدای زوزه غیر انسانی. برخی از انبار زد، اما پس از آن که آنها توسط یک گلوله پیشی گیرد. دیگران تلاش کردند که آن را پرتاب در پنجره های کوچک از فرزندان خود را، اما آنها به نی سوختن سقوط کرد. هنوز دیگران تلاش کرده اند به خارج شدن از طریق معابر دیگر.

رهایی

و استعداد متوجه نیست که چگونه آزاد شد، او توسط آلمانی ها دستگیر شد و پرت از انبار، خروج از بازماندگان، و همچنین چند نفر دیگر. آلمانی ها آنها را پشت ستون از پیاده نظام را مجبور به رانندگی گاو است. فلیر بود امید برای انتقام را ترک کنید، به نظر می رسد احساس می شود که در مورد به نظر می رسد ما است. و آنها آمد و این موجودات بی روح انتقام.

هنگامی که فلیر Kosach را دیدم، نشسته بر روی یک اسب، با یک گروه از "دوستان"، او تقریبا قدرت بیان از دست داد. سپس او فرمانده است که ما باید Glasha فروکش گفت، تمام باقی مانده مجروح و ساکنان بر روی "جزیره". اما این به اتفاق نمی افتد. آلمانی ها آن را به "جزیره" قبل ساخته شده، و هر کس وجود دارد برای وعده غذایی خود را وحشتناک، یک آماده شد - مرگ دردناک، دیگر - اردوگاه و سوم - کار اجباری در آلمان است.

پس از جنگ،

در سال 1946، اردوگاه برگزار Ozarichsky بلاروس و بیمار مبتلا به تیفوس بوده است، Glasha تماس از آلمان آمد، تصمیم گرفت برای پیدا Kosach، که در کمیته اجرایی کار می کرد، در همان منطقه که در آن چریک. او تا می خواستم به ملاقات، اما انتظارات او متوجه نمی شود. پس از همه، اگر آن را در سبزه زار و عشق خود را، و کودک است که فقط nafantazirovala، و پس از آن از عشق دور از ذهن آن رنج می برد. و بعد از مدتی فقط به دور از او بود.

"داستان Khatyn" بیشتر می گوید که پس از جنگ، نیمی از کشور نابود شد، سوخته و کشته شده، علاوه بر این، خشکسالی آغاز شد. از روستاهای تنها افرای بله توس، ستاره شرق صندلی و نیمکت در نزدیکی آتش سوزی چمن بیش از حد رشد.

او را به خانه به Kosachev و پنجره ها و درها که پاره پاره شد رفت، اما هرگز قادر به رسیدن به این استفاده می شود. او احساس کردند که هنوز هم ممکن است آن را تا به چیزی در طول جنگ به تحمل بود، اما پس Glasha تنها نبود، و او فقط فرار کرد. او متوجه شد که او اطمینان خاطرات فلوری و بیشه جنگل، جایی که آنها داشتند حرف زدند عمل کرده است. او مطمئن است که فلیر در بیمارستان درگذشت، و از این رو برای او به نظر نمی بود.

و در سال 1953، او رفت به رفتن به کالج در بخش مکاتبات، و ناگهان در راهرو ملاقات فلیر، در زمان او یک معلم جوان بود. شادی خود را هیچ حد و مرزی را می دانستند. Glasha فریاد زد و به دور گردن او زد. و سپس او چیزی که برای آنها اتفاق افتاده بود در حالی که در "جزیره"، و آنچه در آن آزمون غیر انسانی بود به او گفت.

آدامویچ "داستان Khatyn". تجزیه و تحلیل

به راستی یک کار بزرگ نوشت آلس آدامویچ. "داستان Khatyn" و در حال حاضر قادر به بیدار تمام بشریت به مورد فاشیسم به یاد داشته باشید است.

هنگامی که خبرنگاران در دادگاه نورنبرگ، قضات، مردم و سربازان گارد نشان داد فیلم مستند از جنایات نازی ها در اروپا و سراسر اتحاد جماهیر شوروی، نشان داد آشویتس و کاتین، پس از تماشای نور سالن در آمد، و به مردم تبدیل به قصابان متهم، تا آنجا که 15 دقیقه سکوت فقط ما در آنها با ترور وحشی بود.

داستان جنگ ما را مجبور به نگاه دیگری به چشم فاشیسم است.

Similar articles

 

 

 

 

Trending Now

 

 

 

 

Newest

Copyright © 2018 fa.delachieve.com. Theme powered by WordPress.