هنر و سرگرمیادبیات

"اولسیا" خلاصه اجرایی. داستان که شکوه و عظمت Kuprin آورده

بیایید شروع خلاصه "اولسیا" با مقدمه ای بر شخصیت اصلی داستان. پس از تصمیم به پیدا کردن جدید منابع الهام برای نوشتن خلاق خود را، او تصمیم می گیرد به صرف شش ماه در یک روستای دور افتاده در Polesie قادر به مشاهده آداب و رسوم مردم عادی، برقراری ارتباط با آنها و کسب تجربه های جدید است. با این حال، کشاورزان عمدتا کم حرف و خارج، و تنها در تصفیه شده در طول سال ها عادت هر زمان که عجله به بوسه دست استاد است. قهرمان به سرعت خسته کننده می شود. او در حال حاضر خواندن تمام کتاب ها، آورده شد و حتی تلاش برای درمان دهقانان، اما شکایت خود را به محدود بود "در وسط، و یا نوشیدنی درد، یا نمی تواند غذا خوردن." منشی به اطلاع نویسنده است که او همیشه برای همه مشکلات آمونیاک باعث - آنها می گویند، خود را بهبود می یابند. او هنوز هم باقی مانده شکار، اما آب و هوا ژانویه است منجر به این شغل است. قهرمان حوصله سعی دارد بگوید Yarmola، بنده خود، به خواندن و نوشتن. اما در عرض دو ماه او قادر به یاد بگیرند که چگونه برای عضویت در تنها مکانیکی بود. آب و هوا انجام می کنید بهتر، دمیدن باد جیغ کشیدن و Yarmola معتقد است که این می تواند یکی از این دو معنی: یا "جادوگر مردم" یا "سرگرم کننده غول پیکر جشن." در اینجا قهرمان تعجب که آیا یک روستای جادوگر خود را دارد. Yarmola به نوبه خود گفت که یک جادوگر آمد Manuyliha وجود دارد، اما آن چیزی است که با نوه خود، نه دختر او، ساکنان بیرون رانده است. و در حال حاضر زنان به او را برای Irinovsky راه را اجرا کنید. نجیب زاده حاضر به ملاقات با این جادوگر Polissya است.

آشنایی با جادوگر قدیمی و نوه او

ادامه خلاصه "اولسیا" سه روز بعد. آب و هوا کمی بهبود یافته، و قهرمان در نهایت در شکار می رود. در نتیجه، او نتواند خرگوش و او را زیر سراسر مسیر به سمت Irinovskaya جاده بالا. در اینجا، استاد از دست داده بود، او گرفتار چشم از کلبه، او داخل رفت و خود را در خانه Manuylihi پیدا شده است. ظاهر، آن را بسیار شبیه به داستانهای جن و پری بابا یگا بود، اما مهمان مطلوب واکنش نشان دادند: اجازه استراحت، نفس، آب و رندر شده او حتی بخت و اقبال بر روی کارت به یک چهارم نقره ای. پس از آن صدای ملودیک آهنگ آمد و وارد خانه دختر با موهای تیره، در ظاهر - بیست. فنچ دست دختر صحن برگزاری است. پیرزن در عجله برای نشان مهمان درب. نجیب زاده می پرسد یک دختر جوان به او راه را نشان می دهد، و او را تحسین زیبایی او و تعجب اگر آنها می ترسند که در چنین بیابان زندگی می کنند. دختر (همان اولسیا) گفت که گرگ اینجا سرگردان نیست، اما هنوز آن بهتر خواهد بود اگر مردم و حیوانات را تنها گذاشت. اولسیا بی قرار: او می ترسد که مهمان خود را از مافوق. پاسچر و پاسبان به مدت طولانی او را مسخره کردند و Manuylihoy با اعمال شاقه فال تهدید، اگر چه نوه و مادر بزرگ هر کسی را لمس کنید. قهرمان آرام آشنایی جدید خود، و می پرسد برای اجازه برای رفتن و دیدن آنها مراجعه کنید. مجوز اولسیا، اما با یک شرط - که اگر نه وجود اسلحه، به عنوان آن را ترحم خرگوش دفاع و پرندگان است. قهرمان به خود است، و یک ساعت بعد می آید Yarmola: او در دنباله از استاد رفت و متوجه شد که او "در جادوگران."

فال جدید برای کارشناسی ارشد

و زمان سراسیمه است. برای خلاصه ای از "اولسیا" ما در جشنواره بهار طبیعت را غرق. قهرمانان فکر اولسیا را ترک کنید. او دوست دارد رمز و راز آن و زیبایی بیرونی، و، البته، شهرت عرفانی جادوگران. در اسرع وقت به تصویب در امتداد مسیرهای جنگل، او می رود به دیدن دوستان خود. و بانوی پیر، و او اولسیا خانه. مهمان آنها خوش آمد می گوید و می پرسد که آیا او Manuylihi آن به رسمیت می شناسد. با این حال، پیرزن می گوید او او یاد داشته باشید و نمی دانستم که او در اینجا فراموش شده، که آنها - مردم عادی، و آن را تا به چیزی برای انجام در اینجا در همه. استاد این روش حیرت زده کرد، اما بعد از آن می ایستد تا برای او اولسیا و مادر بزرگ می گوید که او - یک مرد خوب، و هر چیزی است که مشترک به آنها انجام خواهد داد. نسبت بستر به مهمان کمی نرم هدیه خود را - چای و شکر. استاد اولسیا دعوت به نشستن. دختر بسیار مشابه در pryadot زمان - به کار دست او زمخت و سیاه، اما هنوز هم باقی مانده است بسیار زیبا که هر دختر را حسادت. اولسیا به یاد بازدید کننده که او به او گفت که او پیشگویی مادر بزرگ. نجیب زاده همچنین از او پرسیدم به بخت و اقبال را بگویید، اما دختر موافق نیست: در حال حاضر یک کارت بر روی آن بار دوم بازیگران، و - شما می توانید. سرنوشت کند زمانی که شوق او را در، و بسیاری از جادوگر ناراضی را دوست ندارم. سپس قهرمان می پرسد oles به گفت که کارت های زمان آخرین گفته شد. دختر ترس است، اما اذعان می کند که او کار نمی کند خیلی سالم - زندگی سیاه، قهرمان هیچ کس را دوست دارم و ازدواج، به در فقر زندگی می کنند، اما در پایان همه چیز زندگی را از طریق مرگ یک دوست تغییر خواهد کرد. اما در این سال آن انتظار بسیاری از عشق از باشگاه بانوان، با تاریک، مانند بسیاری مو اولسیا. با این حال، این پیش بینی است قهرمان خوشحال نیست: با توجه به جادوگر جوان، "یک خانم از باشگاه" خواهد قهرمان را از طریق شرم آور و غم و اندوه را تجربه بزرگ را، و خود او نمی خواهد اشتباه را ترک کند. برین شک دارم که، در اصل، قادر به کسی باعث شر بسیار، اما اولسیا به او می گوید که او آن را بر روی هدف نیست. او قادر به دیدن مرگ یک فرد نزدیک است، اما فکر نمی کنم لازم به بحث در مورد آن، به دلیل از سرنوشت، در هر صورت، نمی توانند فرار کنند. توانایی او خودش را منزجر، اما آن را در خون او است.

ایوان T. شک دارم که اولسیا - یک جادوگر واقعی

خلاصه داستان "اولسیا"، به عنوان شما ممکن است حدس زده - داستان یک جادوگر است. با این حال، شخصیت اصلی به آخرین شک و تردید در توانایی های او دختران را دوست داشت. اولسیا، به نوبه خود، او را به آنچه او می تواند انجام دهد: کاهش دست استاد و به سرعت صحبت می کند - متوقف می شود خون است. بعد از آنها اثری از آن را در مسیر و، بدون دست زدن، او را مجبور به سقوط است. او می گوید که حتی حال دور شدن می تواند در ترس انسان را ارسال کنید. قهرمان غافلگیرکننده این است که چگونه بیانی آن دختران اولسیا که در جنگل بزرگ شده است. اولسیا همچنین می گوید که همه از این - از مادر بزرگ. تنها در این نقطه به نظر می رسد یک دختر نجیب زاده. نام او ایوان Timofeyevich است. او می پرسد دوست جدید خود را برای رفتن، و او تبدیل به یک بازدید کننده مکرر به کلبه. پیرزن گفتم، و اولسیا خوشحال هر زمان که او به دیدار. و هر زمان، به عنوان ایوان T. عنوان خانه، او را به آن را نگه دارید باعث شد، و آنها برای یک مدت طولانی صحبت کردیم. طبیعت انتگرال و متمایز اولسیا جذب استاد. او می گوید در مورد دانشمندان مردم، شهرستانها، اسرار جهان - و او به او گوش با لذت. شنیدن در مورد پترزبورگ با ساختمان های بلند آن، اولسیا می گوید که برای هر چیزی که چوب به زندگی در شهرستان را تغییر دهید. چه ایوان T. او می گوید که اگر شوهرش است به خارج از شهر - است. او وجود دارد یاد می گیرد که به ازدواج در کلیسا اولسیا می: نژاد او نفرین شده است، و قدرت از آن - از خدا نیست. ایوان T.، یک آدم تحصیلکرده، اغلب سعی کردم به توضیح توانایی دوست دختر خود را از یک نقطه نظر فیزیولوژیکی، اما بسیار هنوز هم نامشخص است. Yarmola عنوان او را از خود جدا استاد، که بسیار شبیه دشمنی پنهان است.

درگیری با پاسبان روستا

به عنوان یک مهمان می آید و می بیند که هر دو زنان افسرده و ناراحت در مورد چیزی است. داستان "oles به"، خلاصه ای از که ما با توجه به، طول می کشد به نوبه خود جدید: پاسبان zahazhival کلبه. او دستور داد نوه و مادر بزرگ خود را به خارج از بیست و چهار ساعت است، و توضیح داد که قبلا به خانه های قدیمی متعلق به صاحبخانه، و در حال حاضر ترک به جدید است. Manuyliha می پرسد ایوان کلاشینکوف به کمک، به عنوان پاسبان موافق نیست به عقب نشینی حتی برای پول است. اولسیا در برابر آن. با این حال، در دیدار با قهرمان پاسبان روستا، اما می گوید می تواند هر چیزی را انجام دهید: این قانون است که تمام به کلیسا، و پیش بینی کرد، با توجه به این قانون همان، ممنوع است. با این حال، پاسبان جذب کرده است تفنگ، و صاحب به او می دهد در ازای یک وعده است که حداقل برای مدتی است که زنان را لمس کنید.

حرکت معشوق دور از ایوان Timofeyevich

ایوان T. تصمیم به صدور، اما ارتباط با اولسیا از طرز چشمگیری تغییر. از مهربانی اعتماد او، رفته بود و به جای آن آمد ناراحتی و اجباری است. گاهی اوقات او به خیال سقوط کرد. قهرمان فکر می کردم که او می تواند او را برای مداخله خود در تاریخ با گروهبان را ببخشد. با این حال، دختر خودش اجتناب از مکالمات فرانک، و راه رفتن آنها را متوقف کنید. ایوان کلاشینکوف همچنان به جلو اولسیا. هنگامی که او حتی در خانه خود را صرف تمام روز، اما زمانی که او به خانه بازگشت، متوجه شدم که بیمار و تقریبا یک هفته را صرف در رختخواب. کمی محکم دارند، بازده استاد به اولسیا و دیدم که چشم خود را با عشق می درخشیدند. با وجود مخالفتهای Manuylihi، او موافقت می کند به راه رفتن. ایوان T. درک آنچه را که دلیل چنین شدت بود، ساخت نوه بنابراین اغلب با مادر بزرگ خود استدلال. دوستداران به رسمیت شناخته شده هر یک از دیگر احساسات خود، و شب بعد آن را برای آنها می شود یک افسانه است. اولسیا می گوید که او در مورد هر چیزی را پشیمانی نیست، و این که او - همان خانم از باشگاه ها، و این امر می تواند بدبختی، اما شادی خود را هیچ کس موافق به من بدهید. در قلب یک دختر یک حس مبهم شوم متولد شده است.

داستان از عشق

با نزدیک شدن به زمان خروج از قهرمان. یک ماه از داستان خود را از عشق طول می کشد، آنها اغلب در جنگل پیدا شده است، به عنوان مهمان قدیمی Manuyliha با خشم آشکار استقبال. قهرمان، هر چند به سختی می تواند اولسیا میان همسران از همکاران خود را تصور کنید، با حرکت و ازدواج او را محبوب صحبت می کند. که به نوبه خود، اشاره به او مشکوک - او نمی خواهند به مانع وعده خود، اما می خواهم برای رفتن با معشوق خود. او زمان مورد نیاز برای آن فکر می کنم و صحبت کردن با مادر بزرگ او. دختر، مانند قبل ترس از کلیسا است.

خبر تکان دهنده

در ترینیتی، ایوان T. مجبور شد برای رفتن بر روی امور یک شهر همسایه. در راه برگشت از همه طرف آن را به دنبال خیره خصمانه، میخواره ناسزا. قهرمان از جا در رفته می رود. استاد Yarmola در دیدار با پوزخند شیطانی و گفت: در مورد امروز "سرگرم کننده": دختران perebrodskie گرفتار جادوگر در منطقه و ضرب و شتم او. ایوان T. می پرسد چه یک جادوگر، حتی اگر او در حال حاضر در مورد هر کسی صحبت کردن در مورد می داند. این oles به بود. پس از غلبه بر ترس خود را، او به کلیسا و تلاش برای چشم پوشی از نگاه جانبی آمد، توده زنده ماندند. پس از ترک بی ادب او، آن را obsmeyali، و سپس یک پیرزن فریاد زد که جادوگر لازم است به لام تار. همه شروع به گرفتن oles به. دختر موفق به فرار، اگر چه بعد از سنگ های پرواز خود را. در نهایت او را تبدیل و فریاد زد به جمعیت که آنها هنوز هم باید آن را به یاد داشته باشید و "گریه پر یکی است."

وداع غم انگیز

همانطور که داستان به پایان می رسد، "oles به"؟ خلاصه داستان ما آخرین صحنه نشان می دهد. ایوان T.، بود احساس که جبران ناپذیر وجود دارد، فرار به جنگل، به معشوق. اولسیا روی تخت دراز کشیده ناخودآگاه، چهره به دیوار. Manuyliha گریه برای نوه اش و سرزنش مهمان. او از خواب بیدار، اما ترس به در مهمان طولانی نگاه - چهره او به طور کامل با خراش و کبودی پوشیده شده است. ایوان T.، نه برگزاری به اشک، بوسه دست او است. اولسیا می گوید که او و مادر بزرگ خود را از چند روز مجبور به ترک به منظور جلوگیری از سقوط قربانی خشم از روستاییان است. و به این سوال معشوق، او چگونه پاسخ آن است که سرنوشت به هم و چیزی جز غم و اندوه باشد، آنها نمی توانید صبر کنید. اولسیا ایوان کلاشینکوف می پرسد به بوسه خداحافظی او، او گفت مادر بزرگ اجازه می دهد.

بالاتر از انفجار روستا را به یک طوفان، تگرگ می آید. قهرمان Yarmola می گوید که شما نیاز به رفتن - تگرگ، آنها می گویند، توسط جادوگر فرستاده شد، و در مورد بسیاری از ایوان کلاشینکوف رفتن شایعات بد است. قهرمان می خواهد برای هشدار دادن به Manuylihu اما zastaot تنها یک خانه خالی و دانه های قرمز اولسیا، که او بر روی حافظه خود را از مراقبت دوست داشتنی خود را ترک کرده بودند.

Similar articles

 

 

 

 

Trending Now

 

 

 

 

Newest

Copyright © 2018 fa.delachieve.com. Theme powered by WordPress.